«مجید مولایی» کارگردان و تهیه کننده تلویزیون و پلتفرم های نمایش خانگی با اشاره به خلا مخاطب شناسی در پلتفرم های نمایش خانگی اظهار داشت: سلیقه مخاطبان، به دلیل دسترسی آزاد به تمامی آثاری که در جهان تولید میشود پیوسته در حال تغییر است. همین موضوع باعث شده که هم سطح سلیقه مخاطب بالاتر برود، هم نگاه او دیگر مثل گذشته «تودهوار» نباشد. هر مخاطب فردیت خود را دارد و همین فردیت باعث میشود خودش منتقد باشد. به همین دلیل است که نقدها در مورد سریالها دیگر کارکرد سابق را ندارند؛ چون گاهی خود مخاطبان نقدهایی حرفهایتر از منتقدان ارائه میدهند.
وی افزود: این تغییر دو پیامد مهم داشته است: یک، سطح سلیقه مخاطب بالا رفته و دو، فردیت و نگاه شخصی مخاطب در نقد و تحلیل آثار پررنگ شده.
در گذشته وقتی سریالی در خانه پخش میشد، همه اعضای خانواده آن را میدیدند و خوششان میآمد. اما حالا ممکن است یک نفر دوست داشته باشد و دیگری نپسندد. یعنی نگاه تودهای گذشته از بین رفته و جای خودش را به سلیقه و موضع فردی داده است. همین مسأله تولید محتوا را سختتر کرده است. نویسندگان ما باید جلوتر از مخاطب باشند، اما گاهی عقبتر هستند؛ و همین باعث میشود آثار آنقدر که باید جذاب نباشند و به نظر برسد که کیفیت کارها افت کرده و حتی رو به عقب میرود.
او ادامه داد: وقتی یک سریال ساخته میشود، کار بعدی باید جذابتر و حرفهایتر باشد. اما همیشه چنین روندی اتفاق نمیافتد. وقتی این حرکت رو به رشد در تولیدات شکل نگیرد، مخاطب میپرسد: «چرا باید نسخه ضعیفتری از چیزی که دو سال پیش دیدهام ببینم؟» همین است که انگیزه مخاطب برای تماشای آثار تاریخی یا تکراری کمتر میشود.
تهیه کننده سریال های «رهایم نکن» و «آبان» در پاسخ به این پرسش که آیا سریال سازان ما از سر خودخواهی دست به ساخت سریال هایی میزنند که با مخاطب ارتباط برقرار نمی کند؛ متذکر شد: البته نمیتوان یکسره اینطور قضاوت کرد. ولی باید توجه داشت که سریالسازی اساساً عرصه مخاطب است. برخلاف فیلم سینمایی که میتواند مخاطب نداشته باشد و فیلمساز بگوید «من مولفم و دغدغه روایت دارم»، در سریال چنین چیزی معنا ندارد. اگر مخاطب را جذب نکنی، باختهای. هر فرم و ساختاری هم به کار بگیری، اگر مخاطب همراه نشود، نتیجهای ندارد.
وی افزود: در شبکهها و پلتفرمهای خارجی، سریالهایی که جزو پربینندهترینها هستند، تقریباً همه یک رویکرد مشخص دارند. چه «بازی تاج و تخت» باشد، چه آثار نتفلیکس، معمولاً یک مقطع تاریخی را انتخاب میکنند اما آن را برای مخاطب امروز مهندسی میکنند. مثلاً در «پیکی بلایندرز» یک واقعه تاریخی در انگلستان روایت میشود، اما با قواعد سناریونویسی مدرن ترکیب شده است. خیلی به تاریخ وفادار نیستند، بلکه آن را به نفع جذابیت اثر و مخاطب امروز بازسازی میکنند.
او ادامه داد: نتیجه این نگاه این است که تقریباً تمام سریالهای تاریخی آنها به آثاری جذاب و پربیننده تبدیل میشود و حتی برخی هنوز جزو پربینندهترین تولیدات نتفلیکس هستند. این تعهد به مخاطب است که باعث موفقیتشان میشود. اما در ایران، همانطور که اشاره کردید، فردگرایی سازندگان گاهی باعث میشود بیشتر به ساختن فیلم خودشان فکر کنند تا دغدغههای مخاطب. به همین دلیل است که قواعد و فرمهایی که مخاطب امروز میپسندد، در روایت واقعیتهای تاریخی رعایت نمیشود.
مولایی همچنین با اشاره به نقش دانشگاه ها در افزایش کیفیت سریال های خارجی بیان کرد: ببینید، آنها کاری که میکنند این است که هر چند سال یکبار، مجموعههایی از اتاقهای فکر و دانشگاهها به تحلیل آثار موفق میپردازند. سریالها را میبینند، آنالیز میکنند و بررسی میکنند چه عناصری باعث موفقیت آنها شده است. سپس در کارهای بعدی همان عناصر را تقویت میکنند.
وی متذکر شد: برای مثال، آنها به اهمیت پایلوت (قسمت اول) پی بردهاند. پایلوت قواعد و ساختار خاصی دارد و باید بهگونهای طراحی شود که کاراکترها معرفی شوند، جذابیت ایجاد شود، تعلیق شکل بگیرد و به اصطلاح «قلاب» بیفتد تا بیننده برای ادامه سریال مشتاق شود. این در حالی است که در گذشته تلویزیون ما میگفت سریال باید سه چهار قسمت پیش برود تا کمکم مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. تفاوت همینجاست؛ آنها میدانند قسمت اول مهمترین بخش سریال است.
وی افزود: از طریق همین آنالیزها، به مهندسی روایت و فرم میرسند. حتی اگر بخواهند سریالی تاریخی بسازند، اصول روایت مدرن را رعایت میکنند. نمونهاش «تاج» است؛ واقعیت تاریخی را روایت میکند اما با قواعد و ساختارهای امروز. به همین دلیل وقتی وزیر فرهنگ انگلستان به نتفلیکس اعتراض میکند که «این سریال عین واقعیت نیست»، پاسخ میدهند: «مخاطب ما به اندازه کافی هوشمند است که تفاوت را تشخیص دهد»
تهیه کننده مجموعه تلویزیونی «بانوی عمارت» با بیان این مطلب که خلأ اصلی در ایران این است که ما برای «سرگرمی» به معنای واقعی آن ارزش کافی قائل نیستیم؛ اظهار داشت: هنوز سرگرمی را سطحی یا زرد میدانیم. برای بخشی از هنرمندان ما، ارزش یک فیلم یا سریال در آن است که صرفاً «اثر من» باشد، در حالی که این عرصه اساساً برای مخاطب است.
او ادامه داد: در غرب، قدرت پلتفرمها و مدیران محتوای آنها بالاتر است. «شو رانر»هایی که انتخاب میشوند، افرادی هستند که این اصول را میشناسند و بر اساس آن، قصهها را طراحی میکنند. به همین دلیل حتی ژانرها را ترکیب میکنند. مثلاً کرهایها وحشت را با یک واقعه تاریخی ترکیب میکنند تا هم جذابیت داشته باشد، هم روایت تاریخی.
وی تاکید کرد: اما در ایران، همهچیز وابسته به اراده سازنده است. پلتفرمهای ما معمولاً اراده و ساختار لازم را برای هدایت تولید ندارند؛ بیشتر مدیرانشان از حوزه آیتی یا زمینههای دیگر آمدهاند و تخصصی در محتوا ندارند. به همین دلیل، لحن، فرم و سلیقه سازنده بیشترین تأثیر را بر اثر دارد. نتیجه این میشود که هر کار هویت مستقل خودش را دارد، اما چارچوب و استاندارد مشخصی وجود ندارد. گویی پلتفرم به جای آنکه نقش تعیینکننده در ساختار و روایت داشته باشد، صرفاً بستر پخش است.
مولایی همچنین در مورد خلا حضور «شورانر» تصریح نمود: واقعیت این است که ناظران کیفی در تلویزیون چندان تعیینکننده نبودند و هنوز هم موفق عمل نمیکنند. خلأ اصلی ما در سریالسازی مدرن، نبود یک کاراکتر کلیدی به نام «شورانر» یا «کریتور» است. در ساختارهای حرفهای، شورانر کسی است که مسئولیت محتوای سریال، فرم و ساختارش را از طریق اتاق نویسندگان بر عهده دارد. کارگردان در آنجا بیشتر نقش اپراتور را بازی میکند. ممکن است چند کارگردان روی یک سریال کار کنند، اما چون همهچیز تحت نظر شورانر انجام میشود، خروجی نهایی یکدست است.
وی تاکید کرد: وقتی یک مخاطب حرفهای سریالدوست، سریالی از نتفلیکس، اپل تیوی یا دیزنی پلاس میبیند، حتی بدون دیدن تیتراژ هم میتواند از رنگ، فرم، سبک روایت و فضای بصری تشخیص دهد که این محصول متعلق به کدام پلتفرم است. اما در ایران چنین تمایزی وجود ندارد. نه فرم روایت و نه رنگ و لعاب آثار، هیچکدام هویت مستقل یا امضای مشخصی برای فیلیمو، فیلمنت یا سایر پلتفرمها ایجاد نکرده است. علت اصلی هم این است که هنوز مدیران پلتفرمها تأثیر جدی و جهتدهندهای بر تولید محتوا ندارند؛ در نتیجه آثار تولیدشده بیشتر محصول سفارشهای پراکندهاند تا بخشی از یک هویت خلاق منسجم.
وی افزود: شورانر میداند که اساس کار سرگرمی است و اصل ماجرا ارتباط با مخاطب. او مدام دادهها و بازخوردها را آنالیز میکند. امروز حتی هوش مصنوعی به سازندگان کمک میکند تا سلایق روز مخاطب را بشناسند: چه ژانری بیشتر محبوب است، چه ترکیبی جذابتر است، و بر اساس عادات تماشا، ذائقه فعلی مخاطب چیست. این اطلاعات به شورانر میرسد و او تولید محتوا را هدایت میکند.
او ادامه داد: در ایران چنین کاراکتری وجود ندارد. ناظران کیفی تلویزیون هیچوقت چنین نقشی نداشتند. به عنوان مثال، در سریال «پایتخت» محسن تنابنده در واقع شورانر بود؛ یعنی فراتر از کارگردان یا مشاور هنری عمل میکرد. فرم، مدل و ساختار سریال بیشتر متأثر از او بود تا کارگردان.
«مجید مولایی» در پایان این گفت و گو خاطرنشان ساخت: در پلتفرم های خارجی گاهی یک پایلوت ساخته میشود، سپس کارگردانهای دیگر ادامه سریال را میسازند. اما همه موظفاند براساس فرم و مدلی که شورانر تعیین کرده، کار کنند. یعنی کارگردان خودش را مالک اثر نمیداند که بگوید «فیلم من، سلیقه من». نگاهشان این است «ما یک سریال میسازیم که دغدغه اصلیاش تأثیرگذاری و جذب مخاطب است» در ایران اما چنین نگاهی نیست. به همین دلیل است که در سریالها یکدستی نمیبینید. گاهی شانسی یک کار با مخاطب انبوه ارتباط برقرار میکند، گاهی هم نه. هیچ نظام و ساختار مشخصی وجود ندارد که بشود براساس آن ارزیابی کرد. و همانطور که گفتم، این خلأ همچنان پابرجاست.
ارسال نظر